خوشه (سه تا شش سال)
از میان کوچه های شلوغ شهر، از میان تردد آدم ها و ماشین ها، پا به کوچه ای خلوت می گذاری، کوچه ای از کوچه های همین شهر، همین شهر هفتاد رنگ. دلت می خواهد جایی، گوشه ای، کنجی برای خودت خلوت کنی. دیگرانی را بیابی که دغدغه ای داشته باشند از جنس دیگر. فکر چیزی باشند از نوعی دیگر. خان ای بیابی که سرچشمه ای در آن باشد. حرکتی، جنبشی، تفاوتی !
در این کوچه، نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است … ما می گوییم خانه. آنانی که آمده اند نیز می گویند اینجا شبیه خانه خودمان است. گرم و پر انرژی. حتی کفش ها را نیز در می آوری، درست مثل خانه، راحت و با صفا جایی که دلمان برایش می تپد تا در آن آرام بگیریم.جایی که پدر و مادر، پدر بزرگ و مارد بزرگ هایمان را به آن دعوا م یکنیم و با افتخار پذیرای شان می کنیم تا گوش دل به خاطرات و قصه هایشان بسپاریم.جایی که کودکانمان با خاطر جمع در آن زندگی م یکنند، می آموزند، کشف می کنند و لذت می برند. در خانه کار نمی کنیم.زندگی می کنیم. درخانه گذر زمان را حس نمی کنیم. همه چیز برایمان آشناست و ساده. همه چیز امن است و روشن! همه برایمان آشنا هستند. خانه، خانه من و شماست. ما در اینجا کار نمی کنیم. با همه وجودمان زندگی میکنیم. شما را نیز به زندگی در خانه خودتان دعوت می کنیم.